رادیکالیسم، رفورم، و ضرورت «اراده‌ی هدایت‌گر» | عبدی کلانتری

 

unnamed

 

 

توضیح کارگاه: نسخه‌ی اولیه‌ی این متن در قالب یادداشتی فیسبوکی منتشر گردید و بازنشر آن با کسب اجازه و موافقت مولف محترم انجام می‌شود. از نظر ما این متن فشرده به واسطه‌ی پرسش‌ها و دغدغه‌های مهمی که به‌طور موجز در ساحت استراتژی مبارزه‌ی رادیکال در موقعیت خطیر کنونی جامعه‌ی ایران طرح می‌کند درخور تامل و بازاندیشی است. بر این باوریم که هر مبارزه‌ی رادیکال با پرسش‌های بنیادین برآمده از شرایط مادی و تاریخی خویش روبروست که شناسایی و دامن‌زدن به آنها گام نخست در جهت تدارک مسیر پاسخ‌‌گویی جمعی به آنهاست.

تحریریه‌ی کارگاه دیالکتیک / ۶ اسفند ۱۳۹۶

 

*   *   *

 

رادیکالیسم، رفورم، و ضرورت «اراده‌ی هدایتگر»

عبدی کلانتری

 

۱
رادیکالیسم در کشور ما و در فرهنگ سیاسی غالب در ایران وضع اسف‌انگیزی دارد. یک دلیل آن، کارنامه‌ی تئوکراسی شیعی است که با پرچم انقلابی‌گری و «آرمان‌های انقلاب»، نماینده‌ی نوعی از رادیکالیسمِ اسلامگرایانه بود که از لحاظ سنخ‌شناسی به جنبش‌های پوپولیستیِ راستگرا و فاشیستی نزدیک تر است تا به رادیکالیسمِ سنتی چپ: به شکل رادیکال و ریشه‌ای با مدرنیته‌ی فرهنگی، تجدد، آزادی زنان، سکولاریسم، و پلورالیسم مخالف بودند اما به همان اندازه هم نبرد با غرب و آمریکا، تشکیل «خط مقاومت» اسلامی علیه اسراییل و عربستان و منافع استعماری در منطقه، خود به خود، در زبان ژورنالیستی، آن‌ها را معرف «تند روی» و «افراطی‌گری انقلابی» وانموده‌است. حالا که برای گذار از این تئوکراسی شیعی بیشتر از همیشه به رادیکالیسم نیاز داریم، آن دست‌های آلوده‌ی اسلامی پیشاپیش مفاهیم «انقلاب» و «رادیکال» را از سکه انداخته است، مفاهیمی که معنی‌شان چیزی نیست جز تغییرات بنیادی و ریشه‌ای و ساختاری. گفتن اینکه سوسیالیست‌ها، سوسیال‌دموکراتها، کمونیست‌ها، فمینیست‌ها و خلاصه همه‌ی رادیکال‌های مُدرن و متجدد بیشترین قربانیان این اسلامگرایی بوده‌اند و بیشترین هزینه را هم به خاطر آرمانهای سکولار و دموکراتیک خود پرداخته‌اند، ابداً تغییری در این وضعیت اسف‌بار نمی‌دهد.

 

۲
دی‌ماه نود و شش به ما نشان داد که رادیکالیسم فقط منحصر به گروههای کوچکِ روشنفکری و دانشجویی نیست، بلکه به گونه‌ای قانونمند از درون اعتراضات طولانی و سرکوب‌شده‌ی محرومان و بی‌صدایان سربرمی‌آورد. پس از اعتراضات خیابانی دیماه، روزنامه‌های ایران را که رصد کنید، اصلاح‌طلب و اصولگرا و اعتدالی، متوجه می‌شوید منتقدان دل و جرأت بیشتری پیدا کرده‌اند؛هرچند هنوز همان زبان دوپهلوی نعل‌و میخ را دارند اما لحن‌شان صریح‌ترشده و گاه وارد حوزه‌های ممنوعه هم می‌شوند. این را مثبت که بگیریم از تأثیرات مستقیم همان رادیکالیسمِ خیابان است که، به خودی خود، دل و جرأت می‌بخشد که «حرف ما را بشنوید و گرنه . . .». دیدیم که نظام در برابر «رادیکالیسم خیابان» جاخورد و دستپاچه شد و از قتل و پیگرد هم صرف‌نظر نکرد اما چندان به هراس نیفتاد که فضای سیاسی کشور را به تمامی پادگانی کند به نحوی که ترس و ترورِ دولتی بر همه جا سایه بیندازد. اوضاع مثل اوان کابینه‌ی احمدی‌نژاد «کودتایی» و کهریزکی نشد. دلیل، به نظر من، نه یارانه‌های پابرهنه‌ها به مثابه حق‌السکوت بلکه آن طبقه‌ی متوسطی است که با همه‌ی شکایات‌اش هنوز پشت نظام را خالی نکرده‌است و بخش‌های مرفه آن اساساً با بالایی‌های نظام پیوند خورده‌اند. در جنبش سبز سال هشتاد و هشت، این طبقه‌ی متوسط به سرعت از رفورمیسم به رادیکالیسم رسید و به همان سرعت هم سرکوب شد چون رهبری و تشکیلات مؤثر نداشت. امروزه، در غیاب رادیکالیسمِ سازمان‌یافته‌ی سیاسی، بازهم رفورمیسم برنده‌ی بازی است چون آس برنده را غرشِ رادیکالِ هفتاد شهر دو دستی به آنها تقدیم کرد.

 

۳
«نظام» زمانی به طور جدی متزلزل می‌شود که جنبش محرومان و فرودستان («ساب آلترن»)، از جمله جنبش کارگری، بتواند بخش‌های بزرگی از طبقه‌ی متوسط را همراه کند و به تقابل ریشه‌ای بکشاند. این کاری بود که اسلامگرایانِ رادیکال در انقلاب بهمن موفق به آن شدند و پادشاهی را برانداختند بدون آنکه از دماغ کسی خونی ریخته‌شود. حرکتِ ضدحجاب و جنبش زنان در سطح وسیع‌تر از همین لحاظ اهمیت دارد، اهمیتی که زمان انقلاب بهمن به هیچ گرفته شد. اصلاح‌طلبان، رفراندومی‌ها و صندوقی‌ها، پشتیبانی منفعلانه‌ی طبقه‌ی متوسط را ضامنِ گذار «مسالمت‌آمیز» می‌پندارند چون ترجیح می‌دهند ساختارهای قدرت اقتصادی و مالی سرجایش بماند اما در بالا تغییراتی برای تعویض طبقه‌ی سیاسی ِحاکم به نفع آنها صورت بگیرد. تضمینی نیست که اگر حتا موفق به پایین کشیدن «کاست روحانیت» و ولایت شوند (یک اگر بزرگ)، نوعی از دیکتاتوری شبه‌سکولار نظیر دولت اردوغان در ترکیه (تازه در بهترین حالت) را بر سرکار نیاورند و دوباره به سرکوب و بهره‌کشی، این‌بار با حمایت غرب، نپردازند. «مافیای آخوندی – سپاهی»ِ ضداستکباری می‌رود و «مافیای اعتدالی – ارتشی» متمایل به غرب به جای آن می‌نشیند، با رفراندوم یا بی‌رفراندوم!

 

۴
اصلاح‌طلبان و احزاب آنها، اعم از خودی یا غیرخودی و درون‌مرزی یا برون‌مرزی، بیانگر منافع طبقات متوسط‌اند، به‌ویژه بخش‌های مرفه آن. آنها در برابر هر نوع رادیکالیسم و تغییرات ریشه‌ای مقاومت می‌کنند. می‌بینیم که اینجا، ایدئولوگ‌های طبقات متوسط و مرفه از مازاد سیاسیِ رادیکالیسم به نفع رفورمیسم و چانه‌زنی سود می‌برند، اما رادیکال‌ها خودشان قادر نیستند فرمولی برای جذب طبقات متوسط جهتِ سرنگونیِ رژیم آخوندی پیدا کنند. وقتی به مدد فشار از پایین ذره‌ای فضای سیاسی گشوده می‌شود، این احزاب کارگری و سازمان‌های صنفیِ محرومان نیست که میدان فعالیت می‌یابند، بلکه اتاق‌های بازرگانی تهران و شهرستان‌هاست که جرات بیشتر پیدا می‌کنند و علیه فساد و رانت شعار می‌دهند. روزی نیست که صدای شکایت نئولیبرال‌های کابینه‌ی روحانی، هاشمیست‌ها، و سخن‌گویان اتاق بازرگانی از اقتدار اقتصاد رانتی (مقاومتی) بلند نباشد. از این می‌نالند که هنوز روی واردات تعرفه‌های کلان بسته می‌شود، که تولید محصولات داخلی زمینه‌ی رقابت با واردات را باخته، که ظرفیت صادرات به دلیل کیفیت بد محصولات پایین است، که در بودجه‌ی امسال با وجود حذف چهل‌هزار نفر از یارانه‌گیران، هنوز نزدیک سی‌هزار میلیارد تومان یارانه‌ی نقدی قرار است پرداخت شود، که مجلس هنوز جلوی رسمیت‌یافتن «مناطق آزاد اقتصادی» سنگ می‌اندازد. انتخابات و رفراندوم را برای این چیزها می‌خواهند، نه برای پاک‌کردن خط فقر و پرکردن شکاف‌های طبقاتی.

 

۵
رادیکالیسم در ایران در حال حاضر خودجوش و ضعیف است، نه تشکیلات سراسری دارد و نه رهبریِ معتبر و شناخته‌شده. سالها کشتار و سرکوب، بهترین سرمایه‌های سیاسی آن را بر خاک انداخته‌است. جوان‌ها برای حزب وسازمان و دیسیپلینِ تشکیلاتی اعتباری قائل نیستند، با ادبیات کلاسیک این سنت آشناییِ کمی دارند، و عمدتاً رمانتیسم و آنارشیسم دست بالا را دارد. در حالی‌که یک حزب سیاسی رادیکال و معتبر (مثل «حزب کار» برزیل به رهبری داسیلوا لولا یا «سیرزیا» در یونان یا حتا فراکسیون دموکراتهای سوسیالیست در آمریکا به رهبری برنی سندرز)، مثل یک ماشین بزرگ قادر است طبقات متوسط را هم برای سرنگونی اسلام‌گرایان بسیج کند و از قضا از خطر خشونت و خونریزی هم بکاهد. ما روشنفکران تأثیر زیادی در روندهای سیاسی نداریم، در حالی‌که ارتش کوچکی از کادرهای تعلیم‌دیده‌ی حزبی که تمام‌وقت یا نیمه‌وقت، مدام در حال حرکت و سفر و تهیه گزارش و شبکه‌سازی باشند، همیشه برای موقعیت‌های خطیر و خودجوش و بزنگاه‌های تاریخیِ نامنتظره دارای تجیهیزات و امکانات و تدارکات لازم خواهند بود. تداوم و ادامه کاری ویژگی کار سیاسی است، در حالی‌که کار روشنفکری انباشته از خرده‌کاریِ فردی و پراکنده است.

 

۶
بدیل یا آلترناتیو این نظام، یک برساخته‌ی عقلانی است که از درون پراتیک اجتماعی حاصل می‌شود. جنبشِ «پایینی‌ها» بدون رهبری محکوم به شکست است. چاره‌ی «خطر تندروی و رادیکالیسم» گریز از آن نیست، بلکه عقل انتقادی یا عقل ریفلکسیو است، عقلی که بر خودش نظارت و نقد دارد. در مطالعات جنبش‌های اجتماعی، ضرورت گهگاهیِ «قهر» در تاریخ پذیرفته شده است، اما ما بنا به تجربه درک می‌کنیم که تا جای ممکن از آن اجتناب باید کرد. بازی با آتش است. «جمعیت» («کراود») در خیابان که رهبری نداشته باشد و به خشونت دست بیازد، قابلیت بالایی برای حرکت‌های پوپولیستی خطرناک دارد. آن‌هم از قضا به‌طور خودگردان رهبری خودش را می‌زاید، اما رهبری کاریزماتیک یا پیامبرانه و «غیرعقلانی» که مردم در آن ذوب می‌شوند و از ویژگی‌های فاشیسم است. ما درس انقلاب پنجاه و هفت را داریم. حرکت رادیکال پوپولیستی در خودش رگه‌هایی از فاشیسم بالقوه حمل می‌کند (مثل کمیته‌های انقلابی و مسلح اسلام‌گرایان بسیجی در انقلاب بهمن) که پادزهر آن همان عقلانیت «ریفلکسیو» خود حزب یا احزاب رادیکال است که فرهنگ مدرن، سکولار، دموکراتیک و برابری جنسیت را در خود نهادینه کرده‌اند. برای آنها کاملاً بدیهی و روشن است که از درون مسجد و حرم و بازار هرگز کوچک‌ترین تحول مثبتِ سیاسی و اجتماعی و فرهنگی بیرون نخواهد آمد. در اعتراضات خیابانی و اعتصابات سراسری آینده، اگر سرکوب و خونریزی شدت بگیرد و تلفات ِبسیار داشته باشد، تشکیلات مقاومت رزمی ِمردمی تنها زیر نظارت یک حزب قوی و مؤثر از این دست است که می‌تواند به نحو عقلانی و حساب‌شده به سرکوب پاسخ دهد و جلوی خونریزی‌های بیشتر را بگیرد.

 

۷
چرا رژیم در پاسخ به تظاهراتِ رادیکال «عصبیت» نشان نداد؟ مهم است بدانیم آنها چه می‌بینند که ما نمی‌بینیم. آیا برای پادگانی کردن اوضاع دارند آماده می‌شوند؟ یا آنکه ضعف مُزمن رادیکالیسم آنها را بیمه کرده است؟ همیشه باید از قوای آنها و قوای خودی ارزیابی واقع‌بینانه‌ای داشت و آرزواندیشی را به موقعیت عینی تزریق نکرد. می‌توانیم بر این نکته توافق داشته‌ باشیم: روزهای دی‌ماه نود و شش یک «نقطه عطف» بود. یک چرخش اساسی در فضای سیاسی، هم از لحاظ موقعیت عینی و هم موقعیت ذهنی و آگاهی سیاسی. از بسیاری جهات این «نقطه عطف» مهم‌تر از جنبش‌ ۸۸ بود، چون فکر «ضرورت عبور از کلیت نظام» را در ذهن‌ها کاشت. این یک فکر «رادیکال» است که حلقه‌ی باطل اصلاح‌طلبی را تا اندازه‌ای می‌شکند. این خود دستاورد مهمی است، ولی به‌خودی خود متضمن تغییر و حرکت به جلو نیست. باید یک اراده‌ی هدایت‌گر شکل بگیرد که برای رادیکالیسم در ایران هویت و شناسنامه تولید کند، در سطح ملی گفتمان‌سازی کند، تشکیلات سراسری بسازد و به دنبال آن تسخیر سنگرهای این نظام را ممکن سازد.

 

* * *


 

 

1 thought on “رادیکالیسم، رفورم، و ضرورت «اراده‌ی هدایت‌گر» | عبدی کلانتری”

  1. عجب، یعنی همه چی حله، موند زدن حزب؟!! شماها که تا خرتناق از شرایط ارزیابیِ غیر کارگری دارین، حزبتون الان موجوده، از انشعابات مختلف ح ک ک تا راه کارگر و حزب کمونیست و … همه یک چیزند و موجودند و … مسئله اصلاً به این راحتی و باحالی که شما گفتید نیست. شدین مثل این تروتسکیست ها که تحلیلشان از هر مسئله ای  و شکستی به بود یا نبود و … حزب طبقه پرولتاریا دست اخر میرسد و این موضوع را بلد میکنند.

    با تشکر رفقا

Comments are closed.