مسئلهی ستم ملی و ناسیونالیسم ایرانی:
ترسان از امپریالیسم، گریزان از آزادی
نویسنده: کارگاه دیالکتیک
واکنشهای شووینیستی، ترسخورده و افراطی به عبارت «آزادسازیِ بخشهایی از خاک کردستان» در مصاحبهی کامران متین در بیبیسی فارسی (در تاریخ ۱۸ تیر ۱۳۹۸) مسئلهی ستم ملی و ناسیونالیسم را از نو در فضای فکری و سیاسی ایران برجسته ساخت. دغدغهی ما در اینجا نه صرفاً آن مصاحبه و جنحال پیرامون آن، بلکه ازآنبیشْ ناسیونالیسم فارس/ شیعهایست که در تفکر و پراتیکِ بخشهای مترقی جامعهی ایرانی، بالاخص بخشی از چپ که خود را ضدامپریالیست میداند، سخت رخنه کرده است. نفس این واقعیت که با کوچکترین اشارهای به «حق ملل در تعیین سرنوشت خویش»، افراد بیدرنگ به «تجزیهطلبی» متهم میشوند، و انگ «تروریسم» و «وابستگی به قدرتهای خارجی» میخورند نشاندهندهی میزان حساسیت موضوع برای این بخش از چپ است، چیزی که در این متن اشاراتی بدان خواهیم داشت.
جدا از تاریخ صدسالهی انقیاد و استعمار ملل غیرفارس بهعنوان وجه برسازندهی دولت–ملت مدرنِ ایرانی بهویژه از هنگام تاسیس سلسلهی پهلوی، آنچه از ۵۷ بدین سو مسلم مینماید تداوم و تقویت ستم ملی و امتداد آن به کرانههای جدید است. سرکوب سیستماتیک ملل غیرفارس/ غیرشیعه در مناطقی چون آذربایجان، بلوچستان، خوزستان، کردستان و مناطق ترکمننشین توسط جمهوری اسلامی خود را از همان بدو استقرار این نظام پرتبعیض شیعی/ فارس نمایان میکند: «چهارشنبه سیاهِ» ملت عرب در خوزستان، تقابل شدید نظام با کردها از همان اوایل انقلاب و کوچ تاریخی مریوان در کردستان در خرداد ۵۸، سرکوب اعتراضات آذربایجانیها و بهویژه اهالی تبریز و حزب جمهوری خلق مسلمان که با تهدید خمینی به بمباران تبریز و اعدام ده تن از هواداران این جنبش در زمستان ۵۸ مجبور به عقبنشینی شدند، سرکوب شوراهای خلق ترکمن و دستگیری و اعدام رهبران و فعالان این جنبش، همگی نُمودهاییست از فرایند خشونتبار (باز)دولت–ملتسازی در جمهوری اسلامی و تخاصم آشتیناپذیر این نظام با ملل غیرفارس. فارغ از سرکوب سیاسی که خود را در هیأت اعدام، سانسور، حذف فیزیکیِ فعالان سیاسی و برجستهی ملل غیرفارس و محرومساختنشان از حق تعیین سرنوشت نشان میدهد، جمهوری اسلامیْ تبعیض درقبال ملل غیرفارس را در تمامی سطوح اجتماعی با شدتوحدت دنبال میکند. حافظهزدایی، تاریخسازی دروغین و همچنین استحالهی زبانی و هویتی ملل غیرفارس و تبدیلشان به «کاکاسیاه» نزد اربابان فارسزبان، و همچنین توزیع ناعادلانهی ثروت، عدم تخصیص بودجه، استثمار مضاعف، انتقال ثروت از مناطق حاشیهای شده بهسمت مرکز و فربهسازی پرنکبت مناطق مرکزی بهضرر مناطق حاشیهایشده نمونههاییست بیواسطه از فرایندهای فرهنگی و اقتصادیِ استعمار مرکز و حاکمیت فارسزبان.
واقعیت این است که از همان آغاز مشروطیت بسیاری از متفکران و فعالین سیاسیِ چپ و لیبرال نسبت به تأسیس یک حکومت متمرکزِ فارسیزبان سهلگیرانه برخورد کردند و این وضعیت سهلگیرانه در ادامه به ظهور رضاشاه و شکلگیری بهاصطلاح دولت-ملت مدرن ایرانی انجامید و تنها پس از این بود که ستم ملی بهتدریج به یک «دغدغه»ی بزرگ اجتماعی بدل شد. از آن زمان تا کنون ملل تحت ستم مسئلهی ستم ملی را صورتبندی، در عمل با آن مبارزه و نسبت به عواقب انکار آن برای تحقق هرنوع دموکراسیِ واقعی بهکرات هشدار دادهاند. در نقطهی مقابل، چپِ ایرانیِ فارسزبان یا به لحاظ فکری و زبانی استحالهیافته در منطق ناسیونالیسم مرکزگرای تکزبانه، دستکم از ۵۷ بدینسو، هیچ پاسخ نظری و عملیِ درخوری به مسئلهی ستم ملی ارائه نکرده: این جریانها و شخصیتها یا در مقابل این نسلکشیهای فرهنگی و اتنیکی سکوت اختیار کردهاند (که در این حالت شریک جرم جمهوری اسلامی در تحکیم مناسبات قدرتمدارانه و استعمارگرانهی مرکز علیه سایر ملتها بودهاند) یا با موضع ناسیونالیستی خود و انتساب هرگونه حرکت حقطلبانهی ملل تحت ستم به امپریالیسم عملاً ایدئولوژی جمهوری اسلامی حول دولت–ملت شیعی فارسزبان را بازتولید کردهاند. برای چپی که مبارزه با امپریالیسم را یکی از رسالتهای اصلی و تاریخی خود تعریف کرده و در این راستا چشم و گوش خود را به روی مناسبات تبعیضآمیز داخلی بسته است بازتعریف مفهوم امپریالیسم و استعمار بیاندازه ضروری و اضطراری جلوه میکند؛ مقولهی امپریالیسم بایست بهنحوی بسط وگسترش یابد که از یک سو امپریالیسم چین و روسیه و مداخلات جمهوری اسلامی در منطقه و ازسوی دیگر استعمار ملل غیرفارس دررون جغرافیای سیاسی جمهوری اسلامی را دربرگیرد. از مواضع سیاسی و انفعال عملیِ چپ ایرانی – بالاخص بعد از دیماه دی ۹۶ – کاملاً پیداست که چپ به بازسازی و تأملدرخود، یا در یک کلام نقد– خود (self-critique) نیاز مبرمی دارد. بازتعریف مقولهی امپریالیسم و بهرسمیت شناختن ستم ملی، درکنار (باز)تعریف مبارزات طبقاتی ازطریق بازشناسی مبارزات جنسیتی و محیطزیستی، پیششرط دستیافتن به فعلیت و اثرگذاریِ اجتماعیِ چپ است.
هرنوع آلترناتیو برای جمهوری اسلامی که آزادی و دموکراسی واقعی را در سر میپروراند، بایست استعمار ملل غیرفارس را (نه به گونهای تاکتیکی) بهرسمیت بشناسد و استراتژی روشنی دربارهی حل ریشهای مسئلهی ستم ملی داشته باشد. صورتبندی ستم ملی و واکنش عملیِ جمعیِ درخور بدان، نه به آیندهای دور بلکه به اینجا و اکنون تعلق دارد. مبارزه علیه ستم ملی و همبستهی آن ناسیونالیسم ایرانی مبارزهای جمعی، همهجانبه و خطیر است که اتحاد تمامی نیروهای دموکرات و تحت ستم، فارس و غیرفارس، را میطلبد. ما در کارگاه دیالکتیک از نبردهای ضدهژمونیک و دموکراتیک ملل غیرفارس و روشنفکران آنان به نفع حقوق سیاسی و ملیشان دفاع میکنیم و امیدواریم که در پرتو مبارزات آنان و در پرتو مفصلبندی نبردهای آنان با دیگر نبردهای سیاسی و اجتماعی، شاهد شکلگیری آیندهای عاری از ستم، تبعیض، تمامیتخواهی، استثمار، سرکوب و استعمار خارجی و داخلی باشیم.
تحریریهی کارگاه دیالکتیک
۴ مرداد ۱۳۹۸
اگر از عمق مسخ شدگی تاریخی پس از نابودی مادها و سرکار آمدن اخمن – یهودها شروع نکنیم و قرن ها حاکمئت عرب و ترک و مغول را عجالتا کنار بنهیم ، باید این واقعیت یاریخی را به مسخ شدگان باسیونالیزم عجم گوشزد کرد که پس از روی کارآمدن تاتارهای لبنان بنام شیعهگری ١٢ امامی صفوی ، سرزمین مردمان آریایی تحت فرمانروایی اشغالگران تجاوزکار بودە و این امر کماکان ادامه دارد. لذا بایست این نکته را اذعان داشت که مقوله ناسیونالیزم عجم یا فارس چیزی جز تداوم منحرف کنندە شیعهگری صفویی تاتارهای لبنان و اربابان آنها نیست .
انجمن های ایالتی و ولایتی جنبش مشروطیت راهکار منطقی جامعه بود که منعکس کنندە جوهر اصول مملکتداری باستانی آریایی ، شاهنشاهی – ملوک الطوایفی بود و با فدرالیزم امروزی همخوانی دارد. کارنامه و عملکرد رضا قلی مهتر دقیقا نشانگر ضدیت قزاق باشی انگیلیسها با جوهر فرهنگ دیرین آریایی است و هیچ نشانی از ملیت و ملیتگرایی آریایی عجم و غیر عجم ندارد. در ناسیونالیزم تاریخا آگاه عجم و غیر عجم جایی برای دشمنی و خصومت علیه هیچ مردم همکیش و همتاریخ و هم همهچیز نمی باسیت و نمیتواند وجود داشته باشد .
هر چند که عنوان این بیانیه “مسئلهی ستم ملی و ناسیونالیسم ایرانی” است، اما محتوی آن نشان می دهد که مخاطب اصلی نقد، متوجه نیروهای چپ است، و از قضا آن بخش از چپ، که هم ضد امپریالیسم است و هم دفاع از حق تعیین سرنوشت ملل تا حد جدائی، جز لاینفک برنامه سیاسی آن بوده است. همه آن چه را که در این بیانیه به عنوان انتقاد به این بخش نیروهای چپ رادیکال(سنتی) وارد دانسته است، و همه نکاتی را که به عنوان مسیر ی که چپ برای بازسازی خود – بنا به نگاه بیانیه- باید در پیش گیرد، هم اکنون، و حتی به قدمت خود این نیروهای چپ، حاصل است. کافی است که یک نگاه گذرا به برنامه و سیاست های راهبردی طیف راه کارگر، طیف اقلیت، و طیف حزب کمونیست ایران، بیاندازیم و آنگاه دریابیم که انتقادهای بیانیه به این بخش از چپ ایران جائی ندارد. بنظر می رسد فهم بیانیه از ” باز تعریف امپریالیسم” نه یک بازنگری در دستگاه فکری چپ، بلکه صرفا افزودن وتعمیم دادن مفهوم امپریالیسم ، علاوه بر آمریکا، باید شامل چین و روسیه و خرده امپریالیسم ایران هم بشود؟!
آقای اصغر ایزدی. اعتراض بیانیه به آن بخش پرسروصدایی از چپ است که مسئله ستم ملی (و نه فقط این را) زیر سایه شعار مبارزه با امپریالیسم قرار داده و عملا از مبارزات دمکراتیک دست شسته و به حمایت تلویحی و تصریحی از سیاست های تعرضی جمهوری اسلامی در منطقه پرداخته اند و برای نمونه از سیاست ورود به سوریه و یا ساخت «محور مقاومت» کذایی پشتیبانی کرده و میکنند. در ضمن بنا به باور ما تا زمانی که چیزی به نام فدراسیون جماهیر شوروی وجود داشت بخش عمده ی چپ ایرانی هم به تاسی از این سیاست به موضوع ستم ملی و راه حل آن اهمیت میداد اما فروپاشی بلوک شوروی و تغییر توازن قوا در سطح بین المللی و تجربه فروپاشی یوگسلاوی سابق و موضوعاتی از این دست، سبب شد تا از اهمیت این موضوع کاسته شود و ستم ملی حتی به حاشیه رانده شود. علت چنین چیزی به نظر ما این است که تا زمانی که چیزی به نام شوروی وجود داشت، چپ گمان میکرد که امکان یافتن راه حلی «مترقی» برای این مسئله وجود دارد و با اتکا به شوروی و الگوی نهادی و حکومتی آن میتوان ستم ملی را حل و فصل کرد. اما در مرحله ی جهان پساشوروی گمان نمیکند بتواند راه حلی مترقی برای این مسئله پیش بگذارد و به همین دلیل به نحو پارادوکسیکالی در وضعیت کنونی که ملل تحت ستم در ایران در تلاش یافتن راه حل های گوناگونی برای «بیرون کشیدن رخت خویش از این ورطه» هستند، به انفعال کشیده شده است. چنین انفعالی البته با وزن نیروهای سیاسی سازمان یافته چپ و تحلیل رفتن قوای آنها و بسیاری از مسائل دیگر هم مربوط است که در این مختصر مجال پرداختن به آن نبود.
با احترام / تحریریهی کارگاه
با سلام و وقتبخیر.
من پیش از این زیر بیانیهی شما حول دیماه 96 کامنت گذاشته بودم. قضیه از آنجا شروع شد که کسی زیر این بیانیه کامنت گذاشت و شما را مسخره کرد، شما گفتید چرا مسخره میکنی، انتقاد درست وارد کن تا پاسخ بگیری و از این پُزهای روشنفکرانه! من کامنت نسبتاً مفصلی نوشتم و چند ایراد وارد کردم (و البته شما را به متن بسیار مفصّلی در نقد کتاب “روشنفکران و پروژههای ضدهژمونیک” فروغ اسدپور ارجاع دادم). شما نه تنها به آن کامنت پاسخ ندادید، بلکه حتی کامنتها را بستید. مدتها بعد (چیزی در حدود 1 سال، کمی کمتر) پاسخ دادید، البته نه به نقدها. فقط گفتید که باید بعدها به این موضوع بپردازیم. یادداشت امین حصوری را در نقد حرفهای من منتشر کردید – و البته باز هم کامنتها را بستید.
اولاً، من نمیدانم اگر هدفتان گفتگوی سازنده بود، چرا کامنتها را بستید؟ از چیزی ترسیدید؟
ثانیاً، اگر نمیخواستید به نقدها پاسخ دهید چرا در جواب به کامنتگذارِ پیش از من گفتید که به جای مسخره کردن، نقد کن؟ او مسخره کرد و شما پاسخ ندادید، من نقد کردم باز هم پاسخ ندادید! آیا چیز طعنهآمیزی در نقد من بود که جواب ندادید؟ فرضاً هم که بود، خود نقد را چرا پاسخ ندادید و هنوز هم ندادید؟
ثالثاً، چرا بعد از انتشار یادداشت امین حصوری باز کامنتها را بستید؟ مگر امین حصوری نگفته است که “آقای قباد به من پاسخ بدهید”؟ خُب، من در کدام خرابشدهای میتوانستم (تازه بعد از یک سال) پاسخ بدهم؟ این آیا همهی شرافت روشنفکرانهای است که دارید؟
—
اولاً دربارهی رویکرد نظریِ کارگاه، اینک مجموعهی زیادی نوشته و مقاله وجود دارد که باید بدانها پاسخ دهید:
1- نوشتههای حسن آزاد در سایت نقد اقتصاد سیاسی
2- کتاب “دیالکتیک علیه دیالکتیک” (نشر شوند)
3- کتاب “نقد دیالکتیک دستگاهمند” (نشر چشمه)
انصافاً چطور وقت دارید مقالهی مُضحکی با عنوان “نظریهی مارکسیستی و مناسبات اجتماعی- طبقاتی ارضی در توسعهی سرمایهدارانه: آسیای شرقی در پرتو رویکردی تجربی” منتشر کنید، ولی برای پاسخ گفتن به نقدهای بنیادی به رویکرد نظریتان حرفی ندارید؟ واقعاً خندهدار است! با ابتداییترین اولویتبندیها هم روشن میگردد که این کار مقدم است بر نشر مقالهای که واقعاً نمیدانم چه کسی ممکن است مخاطبش باشد؟
بگذریم از اینکه نقد کتاب “روشنفکران و …” در کتاب «فلسفه و مبارزهی طبقاتی» را هم پاسخ نگفتهاید!
—
اما دربارهی پاسخ امین حصوری در خصوص رویکردش به جنبش سبز توضیح مختصری عرض میکنم. اولاً من گفتم که روح رویکرد امین حصوری با روح رویکرد این بیانیه از سوی کارگاه (که حدس میزنم امین حصوری با آن موافقت تام – نه نسبی – دارد) میخواند. خودتان ببینید:
«همهی این حرفها [نقدهایی جزئی به آنچه در جنبش سبز منکشف شد، نه نقد کلیت آن] به معنی این نیست که کارگران و محرومان در این جنبش [جنبش سبز] حضور ندارند، یا این جنبش با منافع آنان پیوندی ندارد.» (جزوهای در بازخوانی انتقادی جنبش سبز، پراکسیس، اردیبهشت 92، صفحهی 80)
حصوری در ادامهی مقاله توضیح میدهد که کارگران میتوانند به عنوان شهروند در این جنبش حضور یابند و امتیازاتی بگیرند و جنبش را به پیش ببرند و فلان. (صفحهی 81) (بگویم که تاریخ انتشار اولیهی این مقاله هم دیماه 88 است). در چند مقالهی دیگر در آن جزوه (که مثلاً تاریخ نگارش مقالات تا اواسط سال 90 را دربرمیگیرد) امین حصوری باز چنین رویکردی را پیش مینهد. مثلاً در صفحهی 131 (مقالهای به تاریخ آبان 90) توضیح میدهد که نباید منزهطلب بود و باید در جنبش حضور داشت و هژمونی را چرخاند و از اینجور حرفها. انصافاً اگر گمان میکنید که من چیزی را به حصوری نسبت میدهم که نگفته است، حتماً و قطعاً میکوشم تا در نوشتهای مفصلتر مجموعهی حرفهای تأییدآمیز حصوری نسبت به جنبش سبز را گردآوری کنم و آن را خدمتتان ارائه دهم تا در قامت مقالهای مستقل منتشر کنید. ولی باور بفرمایید که اینطور است و من با نگاهی سردستی به یادداشتهایم از مقالاتِ آنزمانِ حصوری متوجه چنین رویکردی در ادبیات وی شدم. فیالواقع، کلّ ادبیات سایت پراکسیس طیّ سالهای اخیر همینطور بوده است و اینان – گویا – تازه اخیراً بعضیهاشان چرخیدهاند (که البته باید ببینیم این چرخش در کِی و کجا خود بیان مشخص خود را پیدا میکند و فیالحال من هنوز اعتماد خاصّی به این چرخش ندارم، هرچند آن را به فال نیک میگیرم).
به بیانیهی «تحریریهی کارگاه دیالکتیک» برگردیم. شما در 4 مورد به تفاوت دیماه 96 و جنبش سبز اشاره کردید. سخن کوتاه میکنم و با ذکر تغییر مواضع اشاره میکنم که اگر حصوری را موافق این بیانیه بدانیم (که من میدانم) پس قاعدتاً چرخشی رخ داده است، ولی ما باید خودمان را به آن راه بزنیم و فکر کنیم همهچیز از اول همینطور بوده است:
1- گفتهاید که جنبش سبز زیر چتر جناحی خاص از حاکمیت بوده است. کلّ مقالات حصوری در آن مجموعه این است که ما باید با تلاش فعالانه به آن جناح خاص از حاکمیت اجازه ندهیم که این جنبش را مصادره کند. از منظر حصوری، اگر چپ در قامتی متشکلتر وارد میشد قطعاً در این کار موفق میبود. حال آنکه در بیانیهی شما قضیه طوری بیان شده است که گویی اساساً در آن لحظه امکان نداشت که گفتمان جنبش از زیر چتر جناح خاصّی از حاکمیت بیرون بیاید. هیچ آدم عاقلی پیدا میشود بگوید که این دو منظر یکی هستند؟؟؟
2- شما گفتهاید که تظاهرات سکوت و خشونتپرهیزی در 88 به طور نمادین از این حکایت دارد که کلّ اوضاع نباید تغییر کند. حصوری در همان مجموعه، مقالهای دارد با عنوان “پیرامون خشونتپرهیزی در جنبش” (صفحهی 86 تا 88). حصوری در آن مقاله ادعا میکند که اتفاقاً در 88 هر دو گرایش اعتراضی وجود داشت و عمیقاً از گرایش غیرخشونتپرهیزانه (نه لزوماً خشونتبار) شعارها و عملکردهای جنبش دفاع میکند و بر لزوم تقویت آنها تأکید میگذارد. آقایان، خانمها، آیا این تغییر موضع نیست؟ پناه بر خدا!
3- در مورد سوم، آقای حصوری -لااقل در آن مجموعه- چیزی نگفتهاند، اما دیگر نویسندگانِ همدل با آقای حصوری در آنجا به نکاتی در این مورد اشاره کردهاند. ترجیح میدهم در آنها ورود نکنم، چون گویا حصوری چیزی جز خودش را نمیخواهد که نمایندگی کند. برای اینکه قضیه جنجالی و عصبیبازی نشود، از آن درمیگذرم، اما انصافاً اگر بخواهید چونوچرا کنید انبوهی از چرخشها و تناقضها را برایتان ارائه میکنم تا شرمنده شوید. پس، لطفاً چونوچرا نکنید. برای خودتان میگویم.
4- گفتهاید جنبش سبز جنبشی طبقهمتوسطی بود. اصلاً فرض کنیم خودِ این حرف، هماینک، معنایی دارد و حتی درست است. تا جایی که من به دقت دنبال کردم، در نوشتههای حصوری در آن مجموعه تنها یک بار از عبارت “طبقهی متوسط” استفاده شده است و آنجا هم قضیه هیچ ربطی به ماهیت جنبش ندارد. حصوری دارد میگوید طبقهی متوسط از کشور خارج میشود یا چیزی شبیه به این – حرفی بیاهمیت. در بیانیهی خود سایت پراکسیس در آن مجموعه (صفحهی 146) گفته شده است که جنبش، به لحاظ فکری، طبقهمتوسطی بوده است. باشد! فرض کنیم که این تناقض نیست. باز فرض کنیم که حصوری خوشحال شود و بگوید که من هم موافق مفاد آن بیانیه بودهام و اینک تناقضی در کار نیست. اما در بیانیهی کارگاه این طبقهمتوسطی بودن آنقدر وجه غالب است، که دیگر هیچ جایی برای چیزی دیگر باقی نمانده است. یعنی آن جنبش قطعاً طبقهمتوسطی بوده و هیچ افق روشنی در آن وجود نداشته است (از روز اول) و قطعاً سوسیالیستها را نمیباید با آن کاری بوده باشد. پس حرف حصوری در صفحهی 80 که کارگران هم در این جنبش منفعت دارند را با چه پاککنی پاک کنیم؟ این را زیرسبیلی رد میکنم. حرف حصوری در صفحهی 131 که باید برویم و هژمونی را به سود طبقهی کارگر تغییر دهید را چه کنیم؟ اگر طبقهمتوسطی است و بد و غیرقابلتغییر، پس حصوری در آن سالها جوش چه چیزی را میزده است؟ پس چرا دستدردست علی علیزاده (کسی که چندین مقاله در آن مجموعه دارد) میخواستند خیابانها را فتح کنند؟
خواهش میکنم پاسخی بدهید و، به قول خودتان، باب دیالوگ را باز کنید. راستش، من هیچ دیالوگی با شما ندارم و بدانید که برای من فقط کمی با سربازان ناتو فرق دارید؛ میدانید، لااقل آنها پول میگیرند! اما وقتی جدال سیاسی آغاز میشود، من یکی کوتاه نمیآیم و اینقدر روی حرفهایم پافشاری میکنم. یا نظر آن زمانتان را پس بگیرید و توضیحش دهید، یا نظر کنونیتان را تغییر دهید، یا در این باشگاه دیالکتیک را ببندید و به همان کتابهای مارکسیستی دشوارتان برسید. بابت لحنِ کمی طعنهآمیز یا خشنام هم از شما عذر نمیخواهم. حتی اگر میخواهید فحش بدهید هم، بدهید؛ ولی در کنارش کمی هم به محتوا بپردازید.
در انتها به شما خستهنباشید میگویم و خطابی شخصی هم به امین حصوری دارم:
امین حصوری، کامنتهای آن بیانیه را بستهاند، گل همینجاست، شما هم همینجا به رقص در آ !
تحریریهی کارگاه دیالکتیک:
پیش از هرچیز برای اینکه مخاطبان احتمالی این پست در جریان پسزمینهی سخنان کامنتگذار قبلی (آقای قباد) قرار گیرند، یادآوری میکنیم که سخنان ایشان مربوط به کامنتهایی است که ذیل بیانیهی کارگاه در ارتباط با خیزش دیماه ۹۶ (ژانویهي ۲۰۱۸) درج شدهاند:
فعال شدن گسلهای اجتماعی در ایران | کارگاه دیالکتیک
https://kaargaah.net/?p=392
آقای قباد، اول از همه باید به اطلاعتان برسانیم که محدودیت زمانی درج کامنت در پای پستهای وبسایت کارگاه، یک تنظیم فنی است که بهطور پیشفرض پس از چند ماه از انتشار هر مطلب در مورد همهی پستها اعمال میشود. برای اطمینان میتوانید به سایر مطالب قدیمی رجوع کنید و راستآزمایی کنید.
دوم اینکه، اگر ما ترسی از انتقادات شما و کسانی چون شما داشتیم اساسا فعالیت رسانهای نمیکردیم، یا حتی میتوانستیم کامنتهای «کوبنده و افشاکننده»ای نظیر کامنتهای شما، که ظاهرا «پاسخ قانعکنندهای برای آنها نداریم» را از همان ابتدا فیلتر کنیم، تا دستان ما جلوی مخاطبان رو نشود. امیدواریم دستکم انتشار این پیام «افشاگرانه»ی اخیرتان بهقدری گویا باشد که در موارد بعدی شما را از توسل به نیتخوانی مبتنی بر تئوری توطئه بینیاز کند.
سوم اینکه اگر کسی واقعا علاقمند است نظری را در پای هر مطلبی در وبسایت ما منعکس کند، وبسایت ما نیز مانند اکثر رسانههای اینترنتی نشانی ایمیلی برای تماس دارد که در پیشانی وبسایت با علامت پاکت پستی مشخص شده است. برای شما که موشکافی ویژهای در کشف مسایل پوشیده و دشوار دارید، قطعا دشوار نبوده است که پاسخها یا کامنتهای بعدیتان را برای ما ارسال کنید. کما اینکه بعد از پاسخ آقای حصوری، پاسخ انتقادی آقای یاشار را نیز به همینطریق منتشر کردیم.
چهارم اینکه ما خودمان را ملزم نمیدانیم به هر نوشتهای که خود را نقد میانگارد پاسخ بدهیم، بهخصوص وقتی در قالب لجنپراکنی و از منظری خودحقیقتبین صادر شده باشد. در همین راستا، بیایید فرازی از نوشتهقبلی شما (که برای آن انتظار پاسخ داشتید) را مرور کنیم:
«… همین امر باعث میشود در نهایت چیزی بیش از نیروهای دستنشاندهی امپریالیسم در منطقه از آب در بیایید. نمونهی روشنی هماینک پیش چشمانمان است. دیدیم که چطور آن جوانک خامِ به اصطلاح سوسیالیست و گردانندهی کتابخانهی سوسیالیسم رفت و شد سردبیر رسانهی دستراستی آمدنیوز. اگر فکری به حال خودتان نکنید، دیری نمیپاید که پیوند همهتان با هم را تبریک بگوییم. جایگاهی که شما و رسانهتان و نظریههایتان در سیاست چپ در ایران اِشغال میکند، ارتجاع محض است. شما را در ایران چونان جریانی پروغرب میشناسند که هیچ ابایی از باجدهی به امپریالیسم ندارد. آن دیالکتیک کذاییتان هم هرگز به کار کسی نیامده و بهترین الگوگیرندهی آن در ایران اینک «محمد مالجو» است که به لحاظ سیاسی از شما هم مرتجعتر بوده و هست.»
وقاحت و خودشیفتگی بالایی میطلبد که با طرح چنین اراجیفی انتظار پاسخ داشته باشید. البته نزد شما بنا به درک و برداشت خودتان از شکل و ماهیت فعالیت کمونیستی و احیانا سنت ایدئولوژیک و سازمانیای که در آن پرورش یافتهاید، درب هنوز بر همان پاشنه میچرخد. چون در کامنت اخیرتان هم با یک مظلومنمایی توامان طلبکارانه توپ را به زمین ما انداختهاید و ما را متهم به ترس از پاسخگویی، تظاهر ریاکارانه به پایبندی به دیالوگ انتقادی، حذف سانسورگرانهی امکان کامنتگذاری، عدم شرافت روشنفکری و غیره کردهاید. … والبته این نکتهی مهم را نیز از قلم نیانداختهاید که در راستای درک خودتان از مقولهی امپریالیسم و مبارزهی ضدامپریالیستی، بار دیگر ما را «سربازان بیمزدومواجب ناتو» بخوانید:
«من هیچ دیالوگی با شما ندارم و بدانید که برای من فقط کمی با سربازان ناتو فرق دارید؛ میدانید، لااقل آنها پول میگیرند!»
پنجم اینکه عجیب است که شما چنین مصر هستید که تاکنون پاسخی به انتقادتان نگرفتهاید و ما را متهم میکنید که در یکی از آن کامنتها صرفا برای از سر بازکردن وعده دادیم که در آینده به این انتقادات پاسخ خواهیم گفت. برای مثال شما در آن کامنت، ما و مخاطبانمان را به کتابچهی وزین و افشاگرانهای ارجاع دادید که چندی پیش در نقد رویکردهای نظری-سیاسی اسدپور و حصوری در مجلهی هفته منتشر گردیده بود. ما آن کتابچه را خواندیم و برداشتمان این بود که پایههای اصلی مشرب فکری نویسندگان آن (یا بنیانهای مشی کمونیستی امروز از منظر آنها/شما) ترکیبی است از ورکریسم خام و ضدامپریالیسم خام. حضور نسبتا مشهود چنین خطمشیهایی نزد طیفهایی از چپ ایران موجب شد که در قدم نخست شبهآنتیامپریالیسم جاری در مشی و بینش افراد یا جریاناتی نظیر شما (و آن نویسندگان) را به بوتهی نقد بگذاریم. و این کاری بود که رفیقمان ا. حصوری بر عهده گرفت و ماحصل آن بهصورت کتابچهای در نشریهی منجنیق و کارگاه (بازنشر) منتشر گردید:
انکار خیزش دیماه
دربارهی رویکرد چپ «آنتیامپ» به خطرات عبور از نظام سیاسی حاکم بر ایران
http://manjanigh.com/?p=3408
اینکه در کامنت اخیرتان رفیق حصوری را آماج اصلی نقد خود قرار دادهاید، نشان میدهد که یحتمل از مضمون و جهتگیری این کتابچه بیخبر نیستید (بهخصوص که در مقدمهي آن کتابچه مشخصا از مجله هفته به عنوان یکی از پرچمداران گرایش شبهآنتیامپریالیسم در فضای رسانهای چپ ایران نام برده شده است). پس، چطور میتوانید چنین طلبکارانه بگویید که هیچ پاسخی به شما داده نشده است.
ششم اینکه در راستای این گفتهی شما که:
«اما وقتی جدال سیاسی آغاز میشود، من یکی کوتاه نمیآیم و اینقدر روی حرفهایم پافشاری میکنم. یا نظر آن زمانتان را پس بگیرید و توضیحش دهید، یا نظر کنونیتان را تغییر دهید، یا در این باشگاه دیالکتیک را ببندید»
برای اینکه «جدیت و پشتکار انقلابی» شما در افشای مشی و عملکرد «سربازان بیمزد و مواجب ناتو» بهتر به ثمر برسد و در معرض دید و قضاوت مخاطبان هرچه وسیعتری قرار بگیرد، پیشنهاد ما به شما این است که نقد چرخش سیاسی کارگاه (که از نظر شما ازجمله با نظر به مداخلات نوشتاری حصوری در خلال جنبش سبز قابل اثبات است) را بهصورت مقالهای منسجم و مستدل تنظیم کنید و هرکجا که خواستید منتشر کنید. ما قطعا به آن پاسخ خواهیم داد و حتما به مقالهی اصلی شماارجاع (لینک) خواهیم داد. قول میدهیم این بار نوشتن این پاسخ را نسبت به ترجمهی مطالبی در نقد اقتصاد کاپیتالیستی چین «ضدامپریالیست» در اولویت قرار دهیم. همین پیشنهاد را هم در مورد نقدها و افشاگریهای شما در رابطه با مواضع سیاسی امین حصوری در خلال جنبش سبز و پس از آن داریم: این نقدها و افشاگریها را بهصورت مقالهی مستقلی منتشر کنید و مستقیما با خود ایشان درگیر بحث انتقادی یا افشاگرانه شوید؛ و یا اگر مایل بودید در پاسخ به کتابچهی ایشان در نقد چپ شبهآنتیامپریالیست، از درستی مواضع ضدامپریالیستی خویش دفاع کنید و یا پرو-ناتو بودن نویسندهی کتابچه را افشا کنید.
بهقول خودتان: «گل همینجاست، همینجا برقص!»
با احترام
تحریریهي کارگاه دیالکتیک