انکار خیزش دیماه
دربارهی رویکرد چپ «آنتیامپ» به خطرات عبور از نظام سیاسی حاکم بر ایران
امین حصوری
بازنشر از نشریهی «منجنیق»
لینک دانلود کتاب در منجنیق
توضیح کارگاه: اهمیت نظری موضوع امپریالیسم و پیچیدگیهای تحلیلی آن در نظریهی مارکسیستی (بخشا بهدلیل پیوند مستقیم آن به سیالیتهای پویش تاریخی سرمایهداری) بر کسی پوشیده نیست؛ از سوی دیگر، با تشدید بحران خاورمیانه در سالهای اخیر و موقعیت ویژهی جامعهی ایران در بطن تنشهای اخیر، بار دیگر شاهد ظهور تلقیهای نامتجانس از مبارزات ضدامپریالیستی در سپهر چپ ایران بودهایم، که همزمان با پویش تضادهای درونی در جامعهی بحرانزدهی ایران نیز پیوند دارند. با نظر به این موقعیت، تحریریهی کارگاه اقدام رفقای منجنیق در انتشار این کتابچه را ارج مینهد و برای دامنزدن به بحثهای سازنده حول این موضوع، کتابچهی «انکار خیزش دیماه» را بازنشر میکند. امید است که ابتکارعمل مولف سهمی در گسترش بحثهای نظریِ درونیِ چپ حول این مقولهی مهم سیاسی–تاریخی ایجاد کند و بهمیانجی آن تکانهای باشد برای پرورش نگاهی هرچه ژرفتر و جامعتر به مقولهی امپریالیسم و مبارزات ضدامپریالیستی در بطن مبارزات ضدسرمایهدارانه.
تحریریهی کارگاه دیالکتیک – اردیبهشت ۱۳۹۸
* * *
فهرست
۱. طرح بحث ………………………………………………………………………………….. ۶
۲. استدلالهای عمدهی مخالفان چپِ خیزش دیماه…………………………… ۱۰
۳. خاستگاهها و دلالتهای گفتمان «آنتیامپ»…………………………………… ۱۳
۳.۱) خاستگاههای گفتمان «آنتیامپ»………………………………………………….. ۱۳
۳.۲) دلالتهای گفتمان «آنتیامپ»………………………………………………………. ۱۵
۴. وزن امروزی گفتمان «آنتیامپ» در ایران……………………………………… ۱۶
۵. اسطورهی امپریالیسم و شر مطلوبی به نام جمهوری اسلامی…………….. ۲۱
۵.۱) انقلاب بدون حضور امپریالیسم……………………………………………………….. ۲۱
۵.۲) مصداقهای تاریخی قوای امپریالیستی…………………………………………….. ۲۳
۵.۳) تقلیل سرمایهداری به امپریالیسم……………………………………………………. ۲۷
۵.۴) کابوس سوریهایشدنِ ایران ……………………………………………….۳۳
۵.۵) دلالتهای درکی کلونیالیستی از امپریالیسم ………………………….…..۳۶
۵.۶) آرزوی راهی میانبر برای خلاصی از سیطرهی امپریالیسم…………………….. ۵۰
۵.۷) تلقی آنتاگونیستی از منازعات قدرتها……………………………………….……. ۵۷
۶. اسطورهی مبارزات اصیل طبقهی کارگر………………………………………….. ۶۱
۷. جمعبندی………………………………………………………………………………….. ۶۷
پیوست ۱: مرور فشردهای بر سیر مفهومی و نظری امپریالیسم ……………۷۶
پ.۱.۱. رویکردهای کلی به مقولهی امپریالیسم: نظریههای امپریالیسم ……………. ۷۷
پ.۱.۲. نظریههای مارکسیستیِ امپریالیسم …………….…………….…………….…… ۸۱
پیوست ۲: میلیتاریسم و امپریالیسم…………………………………………………. ۹۸
پ.۲.۱. درآمدی بر اقتصاد سیاسی میلیتاریسم امپریالیستی …………….………….. ۹۸
پ.۲.۲. نگاهی امپریک به برخی روندهای اقتصاد میلیتاریستی …………….…….. ۱۱۳
منابع و ارجاعات…………….……………………………………………….۱۲۵
* * *
فرازی از «طرح بحث»1 (بخش اول کتاب)
استبداد سیاسی حاکم بر ایرانِ کنونی2 در چنبرهی مناسبات امپریالیستی دوران جنگ سرد زاده شد و در همان بستر تثبیت شد؛ در تعامل با بازآرایی مناسبات جدید امپریالیستی بسط و تحول یافت؛ و سپس متناسب با پویش درونیاش و در تعامل نزدیک با وضعیتِ متاخر صفبندیهای قوای امپریالیستی در سطح جهانی و در خاورمیانه به مرحلهی مخوف کنونی رسید3. بنابراین، تحلیل نظام استبدادی حاکم بر ایران و تحولات آن بدون درنظرگرفتن پیوندهای تاریخی و علیتی آن با مناسبات امپریالیستی، تحلیل نارسایی خواهد بود. بههمین ترتیب، هرگونه تحول سیاسی کلان در ایران (در هر سمتوسوی ممکن)، بیگمان در بستر مناسبات موجود امپریالیستی روی خواهد داد. بر این اساس، فرآیندهای معطوف به تحولات مترقی (از جمله، آرمان حداقلی گذار از نظام سیاسی استبدادیِ حاکم) لاجرم همواره با دو سطح از نیروهای تجمیعیافته روبرو خواهند بود که در سادهترین بیان میتوان آنها را «استبداد» و «امپریالیسم» نامید. از آنجا که نزد نیروهای چپ تفاسیر نظری از مفهوم امپریالیسم در اقتصاد–سیاسی مارکسیستی و/یا مصداقهای سیاستهای امپریالیستی در بستر تاریخی سیال مناسبات جهانی سرمایهداری بسیار متفاوت است، نحوهی درک از چگونگی درهمتنیدگی این دو دسته نیرو نیز متفاوت بوده و هست (که شامل باور به «عدم درهمتنیدگی آنها» نیز میشود!). علاوهبر این، با عاملی عینی یا پیشامدی (contingent) روبرو هستیم که مسالهای نظری نیست، بلکه با مقولهی جایگاهها و منافع پیوند دارد و عبارتست از تأثیرات وابستگیهای مادی و سیاسی معینِ افراد و جریانهای موجود در برجستهسازی خوانش خاصی از معنا و مصداق امپریالیسم، در سوگیریهای سیاسیشان. نمونهی مشهودی از این مورد را نزد نیروهایی از درون حاکمیت ج. ا. یا وابسته به آن و یا متأثر از آن میبینیم، که نوع ویژهای از گفتمان امپریالیسمستیزی (تلویحا «امپریالیسمستیزیِ حکومتی») را از منظر اولویت بقای حاکمیتْ و یا عظمتیابی [حاکمیت] ایران ترویج و تقویت میکنند. (این نوشتار هدف نقد گفتمان اخیر و نیروهای فکری و نمایندگان سیاسی و رسانهای آنان را دنبال نمیکند4، ولی از آنجا که بین مبانی استدلالی این گفتمان ویژهی امپریالیسمستیزی و گفتمانهای چپگرایانهای که مورد نقد این نوشتار هستند شباهتها و همپوشانیهایی وجود دارد، خواهناخواه بخشی از مبانی فکری گفتمان «امپریالیسمستیزیِ حکومتی» نیز در این نوشتار مورد بحث و نقد قرار میگیرد).
نزد نیروهای چپ، تفاوتهای یادشده در نحوهی تلقی از درهمتنیدگی امپرالیسم و استبداد، عمدتا در هیات تفاوت استراتژیهای آنان برای عبور از انسداد تاریخی حاکم بر سپهر سیاسی ایران پدیدار میشود. تلخترین و مخربترین نمود تاریخی این پدیده در تاریخ متاخر ایران، شکاف درونی عظیم در چپ ایران بر سر نحوهی مواجهه با نظام تازهتاسیس جمهوری اسلامی بود5، که یکی از دلایل مهم شکست تاریخی چپ ایران (دستکم وسعتیابی ابعاد این شکست) و سرکوبهای پیامد آن بود. این فراز تاریخیِ تراژیک بهواسطهی نقش آن در حذف کامل چپ از معادلات سیاسی ایران، بیگمان مهرونشان خویش را بر روند تثبیت ضدانقلاب و شکلگیری جامعهی پسا–انقلابی بر جای نهاد. اما داعیهی این متن در توجیه اهمیت موضوع محوریِ آن صرفاً اشاره به این تراژدی گذشته نیست، بلکه ناظر بر تکرار نمونههای مشابه آن در تحولات آینده است: بهواقع یکی از مدعاهای محوری این متن آن است که در بزنگاه هر فرآیند محتمل تاریخیِ معطوف به تحولات کلان سیاسی، این شکاف بار دیگر در دل چپ ایران پدیدار خواهد شد، که شدت و ابعاد و پیامدهای آن وابسته به دامنهی اجتماعی و سیاسی آن تحولات است. در مقطع جنبش سبز (۱۳۸۹–۱۳۸۸) این پدیده در ابعاد نسبتاً محدودی در قالب گرایشی نمایان شد6 که جنبش ۸۸ را تلاشی برای راهاندازی «انقلاب رنگی» در ایران قلمداد میکرد و ضمن ارجاع (درست) به هژمونی اصلاحطلبان بر این جنبش، نهایتاً تصویری سراسر همگن و غایتمدار از بدنهی اجتماعی و سرنوشت این جنبش عرضه میکرد و از این رهگذر هر گرایشی در دل چپ را که میکوشید صداها و امکانات متفاوت در دل جنبش را تقویت کند، به باد نفی و نکوهش میگرفت. اما تجلیِ بهمراتب روشنتر و سنخنماتر این پدیده در خیزش دیماه ۹۶ نمایان شد، چرا که ابعاد سراسری این خیزش و ماهیت رادیکال آن7 میتوانست چشمانداز یک تحول کلان سیاسی را بگشاید. پس از آن، با تعمیق وضعیت بحرانی جامعهی ایران، با تداوم اعتراضات سیاسی در ابعاد دیگر، و بهویژه با تشدید منازعات حکومت ایران با دشمنان خارجیاش، شاهد آن بودهایم که این شکاف بهتدریج به واقعیتی ملموس در سپهر چپ ایران بدل میشود، گیریم که تاکنون عمدتا در سطح گفتمانی جایگاه خود را محکم کرده است.
طیف ناهمگونی در چپ کمونیستی ایران، که متون تحلیلی آنها در برخی نشریات از جمله (و نه فقط) در «مجلهی هفته»، «تدارک کمونیستی» و غیره قابل ردیابی است، خیزش دیماه ۹۶ را با بدبینی دنبال میکرد. در واکنشهای نوشتاری این طیف در خلال روزهای خیزش و پسلرزههای بعدی آن، بیاعتمادی به خاستگاههای این خیزش و نفی و انکار پتانسیلهای آن مشهود بود، و حتی نگرانی از برخی خطرات و تهدیداتی که از دید آنها این خیزش میتوانست متوجه چشمانداز سیاسی جامعهی ایران نماید. تحلیلهای منتشرشده از سوی گرایشهای درونی این طیف اکثراً حاوی نقد تحقیرآمیز دیگر رویکردهایی در گسترهی چپ بود که به این خیزش خوشامد گفته بودند یا نظر مثبت و امیدوارانهای نسبت به امتداد و پیامدهای آن ابراز میکردند. هدف این متن صرفاً واکاوی و نقد جانمایهی رویکرد این طیف در پختهترین صور استدلالی آن است، نه پاسخگویی به حواشی نالازم.
* * *
پانویسهای فراز نقلشده:
1. طرح اولیهی کوتاهی از این مقاله در همایشی که در ماه فوریه (در آلمان) حول تحلیل خیزش دیماه ۹۶ برگزار شد ارایه گردید و بهطور جمعی مورد بحث قرار گرفت. در متن حاضر بازخوردهای رفقای حاضر در آن گفتگوها (که قدردان مشارکتشان هستم) تا جای ممکن در بافتار استدلالی بحث گنجانده شده است. همچنین از رفقای تحریریهی کارگاه دیالکتیک و منجنیق برای بازخوردهای انتقادیشان به پیشنویس اولیهی این متن سپاسگزارم. روشن است که مسیولیت کاستیها و نارساییهای تحلیلی متوجه نگارنده است. … درخصوص اصطلاح «چپ آنتیامپ» در عنوان این مقاله، در پانویس ۱۲ توضیح کوتاهی آمده است. فعلاً در پیشدرآمد این بحث، به این اشاره بسنده میکنم که منظور گرایشهایی نزد نیروهای چپ است که نوعی «امپریالیسمستیزی یکسویه یا تقلیلآمیز» و لاجرم کاذب را محور سیاستورزی خویش قرار میدهند.
2. این اصطلاح را در مفهوم عام نظام سیاسی حاکم بر ایران بهکار میبرم. معمولاً مولفان و تحلیلگران برای نامیدن مختصر این نظام سیاسی از اصطلاحات مختلف و متفاوتی استفاده میکنند (مثلاً محمدرضا نیکفر تعبیر «نظام اقتصادی–نظامی–ایدئولوژیک» را بهکار میبرد)، بیآنکه اساساً یک اصطلاح بهتنهایی و بدون نارسایی بتواند پیچیدگی «مفهوم را فراچنگ آورد». فهم ماهیت و خصلتهای مشخصهی نظام حاکم بر ایران خود میتواند موضوع بررسیهای گستردهای باشد (همچنان که هم اینک نیز بار دیگر مباحثاتی در این زمینه جریان دارد)، که حتی پرداختن به ریوس این بحث در این مجال نمیگنجد.
3. انقلاب ناتمام ۵۷ در بستر تاریخی جامعهای شکل گرفت که منازعات امپریالیستی سهم برجستهای در پویشهای سیاسی آن داشتند؛ از سرکوب انقلاب مشروطه، تا دیگر فرازهای تاریخی تعیینکننده، مانند برآمدن رضاشاه، سرکوب جنبش انقلابی گیلان، اشغال ایران در سال ۱۳۲۰، سرکوب جنبشهای انقلابی آذربایجان و کردستان، کودتای مرداد ۱۳۳۲، و غیره. درنتیجه، زمینهی مادی و تاریخی برای تاثیرپذیری مبارزات سیاسی ضداستبدادی در ایران از بستر جهانیِ مبارزات آزادیبخش و ضدامپریالیستیِ قرن بیستم مهیا بود. (ضمن اینکه سیاستهای امپریالیستی قدرتهای جهانی از ربع آخر قرن نوزدهم در ایران، در امتداد بیش از یک قرن سیطرهی مناسبات نیمهاستعماری ظاهر شدند و لذا ضدیت با امپریالیسم خشم تاریخی انباشته از مناسبات نیمهاستعماری پیشین را نیز حمل میکرد). نقطهی عطف تاریخی در این زمینه، تقارن زمانی ترامای سرکوب و اختناقِ پس از کودتای ۲۸ مرداد با فضای سیاسی و ایدئولوژیک جنگ سرد بود که وزن رویکرد ضدامپریالیستی در جهتگیری مبارزات سیاسی را بهطور چشمگیری افزایش داد؛ چراکه اینک در سطح جهانی ایالات متحد آمریکا آماج مبارزات گرایشهای مختلف سوسیالیستی و مترقی و استقلالطلبانه قرار داشت؛ مبارزاتی که بهویژه از مداخلهی آمریکا در جنگ ویتنام و در کودتاهای نظامی آمریکای لاتین و رویدادهای ملموسی نظیر اینها مشروعیت گرفته و وسعت مییافتند. برهمین اساس، در جامعهی خفقانزدهی ایران نیز که حاکمیت آن متحد استراتژیک ایالات متحد محسوب میشد، نفوذ سیاسی این گرایشهای مبارزاتی و رویکرد امپریالیسمستیزی آنها رو به افزایش بود. بر این اساس، نباید جای شگفتی باشد که مقابله با سیاستهای امپریالیستی بخش مهمی از رانهی فرآیند تاریخی پیدایش «انقلاب ۵۷» بود (گرچه بیگمان یگانه رانهی آن نبود)، طوریکه حتی جریانات ارتجاعی حامی خمینی هم خواهناخواه شکل تحریفیافته از چنین المانی را (در قالب مفهوم «استکبارستیزی») در دستگاه گفتمانی خود حمل میکردند. از سوی دیگر، ایالات متحد آمریکا در مقابل رشد گرایشهای جدید ضدامپریالیستی و چپگرایانه در خاورمیانه، و بهویژه برای کاستن از دامنهی نفوذ شوروی در این منطقه، سیاست حمایت از اسلامگرایی ارتجاعی («کمربند سبز اسلامی») را در سراسر این منطقه در پیش گرفت که شاه ایران نیز یکی از مجریان منطقهای آن بود (بیآنکه مازادهای محتمل چنین سیاستی برای حاکمان ایران و ایالات متحد قابل پیشبینی باشد). بدینترتیب، انقلاب ناتمام ۵۷، پیش از این که در روالی متعین و انضمامی به نوع معینی از «پیروزی» (براندازی نظام سلطنت استبدادی) برسد و سپس به استقرار نیروهای ضدانقلاب بیانجامد، پیشاپیش زخم تأثیرات امپریالیسم را بر پیکر خود حمل میکرد و با تنشی درونی برای فراروی از آن مواجه بود. جان کلام آنکه «انقلاب ۵۷» تنها با فاعلیت گسترهی نیروهای سیاسی مخالف شاه و متأثر از گرایشهای ضد استبدادی و ضدامپریالیستی آنان شکل نگرفت، بلکه در خاستگاه شکلگیری و روند پیشرویِ آنْ فاعلیت تاریخی دیگری هم حضور داشت که رد و نشان خود را در محصول نهایی فرآیند انقلابی بر جای گذاشت. قلمرو عمل این «فاعلیت موازی» را علاوهبر کانتکست تاریخی امپریالیسمستیزی دستکم در دو حیطهی زیر میتوان برشمرد: الف) نوع خاص سیاستهای امپریالیستی در تعامل با حکومت شاه که تأثیرات آنها در قالب کودتای ۲۸ مرداد، سرکوب همهجانبه و بلندمدت نیروهای چپ و گرایشهای مترقی، رشد اسلامگرایی ارتجاعی، پیامدهای اجتماعی و اقتصادی اصلاحات ارضی، و تضادهای اجتماعیِ برآمده از مدرنیزاسیون ناقص و نمایشی و بهشدت اقتدارگرایانه نمایان گشت؛ ب) نوع تعامل با فرآیند انقلابی در ایران و تلاش برای تاثیرگذاری بر روند آن و زمینهسازی نهایی برای تضمین عروج اسلامگرایان بهمثابهی آلترناتیو سیاسیِ مطلوب (یا قابل پذیرش) و بهمنزلهی ثمرهی نهایی انقلاب.
4. خواه از آنرو که در اینجا مسالهی تعیینکننده نه تفاوت خوانشها یا خطا و لغزش فکری، بلکه پیوند با مناسبات قدرت حاکم بر ایران است؛ و خواه از آن رو که رویارویی نوشتاری با این رویکرد، نیازمند چارچوب تحلیلی و مصالح نوشتاری دیگری است.
5. پشتیبانی استراتژیک حزب توده و گرایش اکثریت سازمان چریکهای فدایی خلق از حاکمیت نوبنیاد ج. ا. و برهمین اساس رویارویی سیاسی آنان با سایر گرایشها و سازمانهای انقلابی چپ؛ پیش از آنکه خود نیز –کمی دیرتر– قربانی چپستیزیِ آشتیناپذیر دستگاه سرکوبی شوند که به بارورشدن و فربهشدنش یاری رساندند.
6. در مقطع جنبش سبز، نزد نیروهای چپ ایران گرایش دیگری هم نسبت به این جنبش وجود داشت که اگرچه مخالف گرایش ذکرشده (تلقی «انقلاب رنگی» از جنبش) بود و حتی ادغام در نیروهای هژمون جنبش (اصلاحطلبان) را تیوریزه و تجویز میکرد و در مشی عملی خود نیز این مسیر را دنبال میکرد، ولی درعین حال حامل رگههایی تحولیافته از بینش سابق «امپریالیسمستیزی» بود: حاملان این گرایش هرگونه رادیکالشدن جنبش و فراروی آن از مرزهای هژمونی اصلاحطلبانه را خیانت به خواستهای مردم و نوعی «چپروی» تلقی میکردند که – از دید آنان – میتوانست به یک دگرگونی ناهنگام و بدفرجام بیانجامد؛ چرا که دستکم نزد برخی از آنان، حفظ کلیت حاکمیت در کنار انجام برخی اصلاحات ضروریْ یک اولویت استراتژیک بود. پیوند این خطمشی با گفتمان سابق «امپریالیسمستیزی» جایی آشکارتر میشود که میبینیم مبلغان عمدهی آن، از طیف همان نیروها و سازمانهایی بودند که در سالهای اولیهی پس از ۵۷ حمایت از حاکمیت اسلامی نوبنیاد را ضرورتی استراتژیک برای مقابله با امپریالیسم غرب تلقی میکردند.
7. دستکم سه دلیل مهم را میتوان برشمرد که خیزش دیماه ۹۶ را مترقیتر و رادیکالتر از جنبش ۸۸ می سازد: الف) امر اقتصادی را از حاشیه و لفافهی سیاست ناب و انتزاعی بیرون آورد و در مرکز سیاست اعتراضی نشاند؛ ب) آنتاگونیسم تاریخی ستمدیدگان و سرکوبشدگان با حاکمیت استبدادی را بار دیگر احیاء کرد و از امید کذایی مزمن به اجزایی از حاکمیت گسست حاصل کرد؛ و ج) فاعلیت حاشیه (ساکنین شهرستانهای کوچک و برخی مناطق و استانهای «پیرامونی») را در برابر محوریتِ تحمیلی مرکز (تهران) قرار داد و امکانات سیاسی آن را برجسته ساخت.
* * *